درسادرسا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

درسا وروجک مامان و بابا

سومین دندون درسا

    سلام خاله جون خلاصه بعد از کلی درد و بی تابی واستامینوفن خوردن یکی دیگه از دندونات در اومد. دندون بالا سمت چپ هورااااااااااااااااااااااااااااااا       ...
25 تير 1392

شهمیرزاد 21تیر

نفس مامان دیروز رفتیم شهمیرزاد حسابی بهت خوش گذشت کلی بازی کردی.  اینم عکسای گل دختر با گل ها.         درحال بوییدن گل.                   ...
22 تير 1392

واکسن یکسالگی

امروز صبح همراه عمو حمیدرضا رفتیم مرکز بهداشت برای قد و وزن و واکسن درسا گلی،با اینکه 8 صبح بیدار شدی و خیلی خوش اخلاق بودی و اونجا هر بچه ای رو میدیدی باهاش به زبون خودت صحبت میکردی و میخندیدی. عکسای قبل از واکسن که خوشحال بودی ولی بعدش کلی گریه کردی مامانی. وزنت در یکسالگی 8.550    قدت حدود 80      ...
18 تير 1392

پارک شقایق

سلام  نازدونه مامان دیشب( 17تیر)با مامانی،بابایی و خاله ها و بابا محمد رفتیم پارک شقایق.بعد از شام با خاله ها رفتیم سمت وسایل بازی وقتی اونجا رو و بچه ها رو دیدی کلی تعجب کردی و خوشحال شدی از ذوق زیادت جیغ میزدی.وقتی هم سوار وسایل میشدی به زور میومدی پایین.   مامان فدای اخم کردن و خندیدنت     ...
18 تير 1392

تولد یک سالگی

   سلام عشق مامان تولدت مبارک. روز چهارشنبه 14 تیر 91 ساعت 4:40 دقیقه بعد از ظهر فرشته کوچولومون به دنیا آمد.                                 امروز روز تولد توست و من بیش از پیش به این راز پی میبرم                          که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی.                    ...
18 تير 1392

دخترم در 11 ماه و 26 روزگی

وروجکم امروز یه کار بامزه انجام دادی،با یک دستمال در حال تمیز کردن کابینت بودم شما اومدی جلوم نشستی گفتی مَ مَ مَ دستت رو هم سمت من دراز کردی،متو جه شدم که میگی بده من.دستمال رو دادم دستت تا 10 دقیقه نشسته بودی یه تیکه رو تمیز میکردی.   یکی از کابینت ها رو ریختی بیرون و رفتی داخلش نشستی.   گوشی تلفن رو میگیری دستت و یه سر صحبت میکنی امروز گوشی به لباست گیر کرده بود،اینقده بامزه عصبانی شده بودی. عاشقممممممممم نفس مامان. ...
11 تير 1392

5 روز تا یکسالگی

سلام زندگی مامان 5 روز مونده تا شما 1 ساله شی و حسابی شیطون شدی یه لحظه آروم و قرار نداری یه سره در حال فعالیتی.5 روز مونده تا یکسالگیت هنوز راه نمیری ولی چار دست و پا کل خونه رو زیر پا میذاری. از مبل و میز و صندلی و هر چی بتونی بالا میری. نگاه کن چه جوری رفتی بالا،خاله فقط مواظب شما بود.   اتل متل توتوله بازی میکنی.لی لی حوضک و کلاغ پر رو هم خیلی وقته انجام میدی. از اعضای بدن چشم ،بینی،دندون،گوش و شکم رو نشون میدی. ماما میگی به بابا هم میگی با،پوف میگی و وقتی به چیزی میگیم دست نزن خطرناکه پشت سر هم میگی بو بو بو انگشت اشاره ی نازت رو هم میاری بالا تکون میدی.البته هر کلمه ای رو زیاد تکرار کنم اولش رو میگی م...
10 تير 1392

این چند روزمون

سلام عزیز دلم اول ببخشید که دیر به دیر میام یه دلیلش شیطنت شماست ویه دلیلش هم تنبلی خودم. جمعه 31رخرداد رفتیم تهران نامزدی پسر عموم حسابی به شما خوش گذشت کلی دس دسی کردی و رقصیدی یه سره سمت محل رقص اشاره میکردی و میخواستی بری جلو.شنبه 1 تیر رفتیم سها که شما از قبلش شروع کردی نق نق و جیغ زدن اونجا هم کلی ما رو اذیت کردی.روز بعد هم که خونه عمه فریده بودیم حسابی با جیغ کشیدن و گریه هات من کلافه کرده بودی دیگه داشتی اشکمو در میاوردی البته همه رو کلافه کردی.از شیطنت نمی خوابیدی می خواستی بازی کنی ولی خسته بودی نق میزدی بالاخره که مامانتو حسابی اذیت کردی ناز نازی یه ذره به من رحم کن وروجک. دوشنبه بعدازظهر بعد از مراسم عموم که از مکه اومده بود ...
4 تير 1392